منتظر باشید تا صفحه کامل بارگذاری شود
غیرفعال کردن حالت بارگذاری
×

مشاهده خبر

به گزارش روابط عمومی دانشگاه سوره_ به‌منظور پاسداشت سه مقام ارزشمند و صاحب‌نام رشته نقاشی، دانشگاه سوره با همکاری مرکز هنرهای تجسمی حوزه هنری، نمایشگاهی با حضور اساتیدی چون خسرو خسروی، احمد خلیلی فرد و رضا هدایت برگزار کرد.

نمایشگاه سه نقاش که آثار منتخب این سه عزیز را به نمایش گذاشته بود، آیین گشایش خود را روز یک‌شنبه ۲۶ دی‌ماه از ساعت ۱۱ الی ۱۳ در حوزه هنری گالری ابوالفضل عالی به اجرا گذاشت.

این مراسم به‌منظور پاسداشت منزلت و جایگاه هنری، علمی و ملی اساتید برگزار شد.

در همین راستا روابط عمومی دانشگاه سوره با استاد احمد خلیلی فرد عضو هیأت علمی دانشکده هنر دانشگاه سوره در جهت تفکر ایشان در خلق آثار هنری و سبکی که در نقاشی‌های خود پیاده می‌کند، به گفت‌وگو پرداخت.

 

استاد خلیلی فرد ضمن تشکر از جنابعالی، لطفاً بفرمایید شما چگونه به هنر نقاشی و مجسمه‌سازی علاقه‌مند شدید؟

جواب این سؤال می‌تواند خیلی متنوع باشد، هیچ‌کس نمی‌داند چگونه و به چه دلیلی وارد ساحتی شده است. شما نمی‌توانید به یک فیلسوف بگویید چگونه به فلسفه علاقه‌مند شدی و این علاقه از کجا شروع شد، اما به یک پزشک می‌توان گفت. چون علم است و دودوتاچهارتای آن مشخص است. برای یک موزیسین، نویسنده، بازیگر تئاتر و نقاش، این موضوع فرق می­‌کند. هنر مانند یک نطفه‌ای است که درون آدمی شکل می‌گیرد و به‌تدریج رشد می‌کند و تبدیل به یک خواست می‌شود و بی‌آنکه خود شخص بداند، وارد حیطه‌ای می­‌شود.

همه کودکان به نقاشی علاقه‌مند هستند، دوست دارند آنچه در ذهن و مخیله‌شان هست را تصویر کنند. در میان علاقه‌مندان به رشته‌­های هنری یک گروهی از سایرین توانایی بیشتری دارند و می‌توانند از پس شرایط زندگی و سایر مسائل هنری بربیایند و در آن هنر ثابت‌قدم می­‌ماند.

در همه جای جهان این امر هست، در ایران ما این مسئله شدیدتر است چرا که پدر و مادرها ممانعت می‌کنند. البته در گذشته این ممانعت بیشتر ولی الان بهتر شده است. فکر می‌کنند نقاشی و هنر پس از علم و در جایگاه دوم قرار دارد. نمی‌دانند بخشی از علم بر اساس تخیل و بر اساس ذهنیت همین هنرمندها و نقاش‌ها به وجود آمده است.

به اعتقاد من خداوند علاقه به هنر را در نهاد هر انسانی می‌گذارد، یعنی من با اجازه و اذن خداوند و به فرمان او است که نقاش شدم، نه این‌که من خودم علاقه‌مند شده باشم. سبب این علاقه را خداوند ساخته و خواسته که من نقاش بشوم. همین

شاخصه‌های محیطی و بومی سرزمین مادری شما -‌خطه کردستان‌- چقدر در تربیت شخصیت هنری شما مؤثر بوده است؟

خیلی طبیعی و خیلی درست است که شرایط جغرافیایی و محیطی می‌تواند بر هنرمند تأثیر بگذارد ولی فقط این نیست. یعنی این‌طور نیست که چون خطه کردستان، خطه زیبایی است، پس در آثار هنرمندان این منطقه زیبایی مستتر است. این موضوع امکان دارد ولی صددرصد نیست.

آنچه از خطه کردستان در درون من است، از دوران کودکی است، اسب، ماه، درخت، مهم‌تر از همه کاراکتر عارفی که مشغول دف زدن است، همه از آن دوره ریشه می‌گیرد. کسی سؤال پرسید که چرا تو علاقه‌مند به تصویر درویشی هستی که در حال نواختن دف یا نی است، ساده‌ترین جواب این است که در دوران کودکی من، در همسایگی منزل ما یک خانقاه بود. یعنی روی بام منزل که می‌رفتیم، آن‌ها را می‌دیدیم. خاطرم هست که ایامی از هفته مجلس ذکر داشتند. ذکر گفتن‌ها، دف زدن‌ها و مو پریشان کردن‌ها را می‌دیدیم. یک حس عارفانه و عاشقانه‌ای در آن محیط مستتر بود. حالا من یک نقاش حرفه‌ای هستم بدون اینکه بخواهم، همه‌ی این‌ها در ذهن من نقش بسته و نمی‌توانم آن تصاویر را پاک کنم.

شاید یک نفر آفریقایی در منهتن آمریکا، در یک کاشانه کوچک و در یک محله شلوغ با شرایط خاص، زندگی ساده‌ای داشته باشد، ولی وقتی به‌عنوان یک نقاش به منصه ظهور برسد، اگر کارهای این شخص را ببینید، بدون اینکه از گذشته‌ی وی خبر داشته باشید می‌گویید که این شخص از قبایل آفریقایی است. چرا که او آن ذخیره و عنصر وجودی را با خودش دارد.

برای مثال زمانی که وقوع سیل رخ می‌دهد و نقاش معاصر به آن می‌پردازد، اثر او جان‌مایه ندارد، چون هنرمند در شهر بزرگ‌شده و نمی‌داند سیل چیست. ولی می‌داند اگر سیل بکشد، اگر زدوخورد خیابانی را بکشد، موردتوجه قرار می‌گیرد. اساساً به این فکر می‌کند که چگونه توجه مردم را جلب کند نه این‌که چگونه درونیات و ذهنیات خودش را بروز بدهد. در واقع برخی از افراد نمی‌توانند یک هنرمند کامل بشوند، در هنرمند تجربه و ذخیره‌ای از قبل وجود دارد که او را از سایرین جدا می‌کند.

شما هنگام خلق اثر به چه چیزی فکر می‌کنید؟

مولانا می‌گوید:        «ای برادر عقل یک‌دم با خود آر                               دم‌به‌دم در تو خزان است و بهار»

 آن‌قدر خداوند این ذهن را عجیب خلق کرده که نمی‌توان گفت هنگام کار به چه چیز فکر می‌کنم و هر لحظه ممکن است خزان و بهاری در ما به وجود بیاید. برای مثال مشغول به‌تصویرکشیدن دف زدن یک درویش هستم، هم‌زمان در ذهنم به یک موسیقی هم فکر می‌کنم، یا به کلاس فردای خودم با دانشجوها فکر می‌کنم، اما می‌توان گفت تلاش، فکر و روحم متعلق به آن اثر است.

به فکر این نیستم که کار چگونه به فروش می‌رود، آیا جذاب می‌شود یا مردم آن را می‌خواهند یا نه. به این چیزها فکر نمی‌کنم. من در حین نقاشی به این فکر می‌کنم که آیا اثر همان است که در ذهن من بوده، آیا تصویر و ایده ذهنی من روی بوم شکل می‌گیرد، اثر چطور تمام می‌شود، خوب می‌شود یا نه. فکر می‌کنم که دلم از این کار راضی می‌شود یا خیر.

سبک خاصی در آثار شما هست. این سبک شیوه و نگاه از کجا نشئت می‌گیرد؟

من سال ۱۳۶۲ وارد دانشکده هنرهای زیبا شدم. شروع کلاس‌های من با استاد «رویین پاکباز» بود و تا زمانی که فارغ‌التحصیل شدم، یعنی به مدت چهار سال با ایشان تمرین می‌کردیم و حاصلش را در آثار امروز من می‌بینید. ایشان دوره نگارگری ایران را از مکتب اصفهان، مکتب هرات، مکتب تبریز و تمام مکاتبی که در نگارگری ـ‌که امروز به‌غلط می‌گویند مینیاتورـ برای ما شکافت و به ما فهماند که ما از چه چیز آن بهره ببریم و چه چیز را کنار بگذاریم. مانند این‌که «هانری ماتیس» چگونه از نگارگری ایرانی استفاده کرد و معترف است که مدیون مطالعه دوره نگارگری ایرانی است؛ به‌هرحال این نگارگری ایرانی در وجود من ته‌نشین شد و بعد از فارغ‌التحصیلی، من آن را با نقاشی‌های مکتب «آرت نوو» که سردمدارانش «گوستاو کلیمت» و «آلفونس موخا» بودند ـ‌‌ و من آثار ایشان را بسیار دوست دارم‌ ـ‌ ترکیب کردم.

پس نقاشی‌های من نشئت می‌گیرد از نگارگری ایرانی، مکتب آرت نوو و آن چیزی که شما بیشتر اشاره کردید، ویژگی‌های فرهنگی خطه کردستان. مانند خلوص و جذابیت رنگ‌ها؛ مربع‌ها و چندضلعی‌های کوچک رنگی که در آثار می‌بینید، این‌ها نمایانگر نقوش رنگی هستند که در البسه، ظروف و گلیم استفاده‌شده است. یعنی مردم من، مردمی که در این خطه زندگی می‌کنند، فرهنگشان این‌طور است که به زینت و آرایش مکان و هر چیزی که پیرامون‌شان هست، اعتقاد دارند.

بماند که امروزه فرهنگ جهانی در همه‌جا رسوخ کرده و مستتر شده است. رسانه‌ها کاری کردند که ویژگی‌های فرهنگی در همه کشورها به هم نزدیک شود، یعنی عکس یک جوان کُرد امروزی با عکس یک جوان در گوشه‌ی دیگری از جهان، در بسیاری از جهات شبیه به هم هستند.

من همیشه در آن احوالی هستم که هنوز فرهنگ جهانی همه را در برنگرفته بود و فرهنگ ما را نبلعیده بود. اینجاست که من دارم به این خلوص و زیبایی‌ها می‌پردازم و به خودم و دیگران یادآور می‌شوم که ما ایرانی‌ها، مسلمان‌ها، کردها و ... دارای ویژگی‌های خاص خود هستیم ـ ‌البته نه اینکه از دیگران برتر باشیم‌ ـ و آن‌ها از ویژگی‌های فرهنگی ما بهره می‌گیرند، آن‌وقت ما بی‌توجهیم.

شما یک نگاهی به حراجی‌ها و گالری‌های تهران بیندازید، خود من که حدوداً از ده‌ـ‌دوازده‌سالگی کارحرفه­‌ای نقاشی کرده‌ام، خیلی از آن‌ها را نمی‌فهمم و نمی‌توانم با آن‌ها ارتباط برقرار کنم. یا مشکل از من است یا آن‌ها بُرش نفوذ در من را ندارند.

وقتی شما تأمل‌ می­‌کنید، نمی­‌توانید رد فرهنگ خودمان را در این آثار بینید، اساساً کجا می‌توانید رد فرهنگ نقاشی جهانی را ببینید. نقاشی یعنی نقش کردن پیرامون یا آنچه در ذهن است مثلاً میکل‌آنژ، برنینی، داوینچی، مانه، مونه، پیسارو، پیکاسو، پروف، پتروف، شیشکین و ... این‌ها توان بازسازی داشتند. اصلاً نقاشی برای این جذاب بود که با رنگ، روغن و بوم بتوان هر آن چیزی که وجود ندارد را به وجود بیاوریم، نه آنکه هرآنچه وجود دارد را خراب کنیم.

شما همین حراج تهران را ببینید اولاً کارهایی می‌بینید که جذاب نیست، دوم این که تکراری است و سوم اینکه قدیمی و برای دهه ۱۹۶۰ م، اروپاست. حالا یک خط و یک بسم‌الله داخل آن آورده‌اند و فکر می‌کنند اسلامی یا ایرانی می‌شود، اگر چند بته‌جقه بکشند، اثر ایرانی و بومی می‌شود، که واقعاً این نیست. البته انسان‌های خوبی آن آثار را خلق کردند که بعضی از آن‌ها شاگرد من هم بوده‌اند. آیا این ارتقا هنر است؟ این رشد فرهنگ است؟

بنابراین به نظر من نقاشی و هنر ما در ورطه نابودی و دستخوش ناملایمات است و دلیل آن نداشتن مسئولین آگاه و دلسوز است. آنچه ممکن است هنر را نجات بدهد، تلاش، مطالعه و تحقیق خود هنرمندان، خصوصاً نسل جوان است. در دانشگاه‌های مختلف بعضاً این‌طور است، دانشجوی کارشناسی ارشد نقاشی، با مدرک کارشناسی متفاوت و غیرمرتبط پذیرش شده است. در دوره ارشد، ۲ ترم نقاشی دارند و یک ترم هم هنر مدرن است. حالا سؤال من این است آیا می‌توان با دو ترم کلاس نقاشی، استاد نقاشی شد؟ من که با حدود پنجاه سال کار، می‌گویم هنوز باید کارکنم، چون خیلی از چیزها را نمی‌دانم. پس چطور با یکی، دو ترم می‌توان فوق‌لیسانس گرفت و بعد نقاش شد و حتی بعد استاد شد و کلاس هم به شما بدهند. بینید حاصل شاگردهای او دیگر چه می‌شود.

هنرمند تجسمی چقدر وابسته به تحصیلات تکمیلی و مسائل پژوهشی است؟

شیخ ابوسعید ابوالخیر می‌فرماید:         «ای سوخته‌ی سوخته‌ی سوختنی!                    عشق آمدنی بود نه آموختنی»

ایشان این نکته را در خصوص مسئله آموزش می‌گوید. بله تحصیلات مهم است ولی شرط اساسی نیست. شرط اصلی هنرمند شدن؛ نبوغ، استعداد و عشق درونی است. آموزش خوب و مهم است، اما خیلی از نقاشان دنیا آموزش ندیده‌اند، هنر از درونشان رشد کرده، به آن اعتقاد داشته‌اند، به آن فکر کرده و توانایی‌های خاص پیدا کرده‌اند. چه دانشگاه بروند یا نروند، کارشان موردتوجه قرار می‌گیرد و تأثیرگذار خواهد بود. البته اگر تحصیلات دانشگاهی داشته باشند بسیار بهتر است.

بحث تأثیرگذاری مطرح شد، کدام یک از کارهای خود را تأثیرگذارتر می‌دانید یا بیشتر دوست دارید؟

این سؤال خوبی است. البته نه برای یک نقاش پرکار. چون اصلاً نمی‌دانم چند اثر کشیده‌ام. چند روز پیش یک کارگاه آموزشی‌ای به نام سرو ایرانی و به مناسبت دومین سالگرد شهادت حاج قاسم سلیمانی در فرهنگسرای نیاوران برگزار شد. تمام آثار اکران شده پرتره‌های این شهید بود، اما در قسمتی از نمایشگاه، -بنیاد روایت فتح به‌عنوان برگزارکننده نمایشگاه-، گنجینه‌ای از آثار با موضوع دفاع مقدس را نیز به نمایش گذاشته بود. من آنجا یکی از کارهای خودم را دیدم که بسیار من را متعجب و خوشحال کرد، چون اصلاً انتظار نداشتم. این کار را ۱۰ سال پیش به یاد شهید عباس بابایی برای بنیاد روایت فتح کشیده بودم.

بنابراین نمی‌توانم بگویم کدام اثرم را بیشتر دوست دارم، اما می‌توانم بگویم کدام دوره از کارکردن و نقاشی کشیدن را دوست دارم. چون دوره‌های مختلفی هست. ده سال اخیر و پیش‌از کسالت و مریضی، از همه دور‌ه‌ها برایم عزیزتر است. در این دوره بادقت، ظرافت، تأنی و وسواس، رنگ‌ها را کنار هم می‌چیدم، این دوره از زندگی و نقاشی‌ام را بیشتر دوست دارم. چون همراه و هم‌زمان با تفکر است.

اگر مردم و علاقه‌مندان بخواهند دنبال اثر و ردی از شما در شهر بگردند، کجا می‌توانند آن را ببینند؟

چندین اثر دیوارنگاری عارفانه در دیواره‌های بزرگراه شهید نواب صفوی نقاشی کرده‌ام. البته چون زمان از آن‌گذشته و مورد بی‌مهری شهرداری قرار گرفته، رنگ‌ها ریخته و کم‌رنگ شده است. همچنین در خیابان ولیعصر (عج) محدوده پارک ساعی، یا در مرکز شهر در خیابان حافظ محدوده خیابان انقلاب نقاشی‌های دیواری داشتم. در موزه هنرهای معاصر و موزه هنرهای دینی امام علی (ع) نیز چند اثر از من موجود است. آخرین کار من اثر «ظهر عاشورا» در ابعاد ۲٫۵ در ۶ متر است که در ضلع جنوبی ایستگاه مترو شادمان  واقع در خیابان آزادی نصب شده است. البته من چندان عنوان گذاشتن برای اثر را نمی‌پسندم و اکثر آثار من به جز موارد خاص، اسم ندارند.

هنر انقلاب و هنرمند انقلابی نزد شما چه تعریفی دارد؟

قبل از انقلاب یک نوع نگرشی در هنرهای تجسمی بوده است که بعد از انقلاب تغییر پیدا می‌کند. حوزه هنری و مکتب نقاشان آن به جود می‌آید. نقاشانی که درباره موضوع دفاع از مرزها و سربازان وطن فعالیت می‌کنند و حتی برای لمس این مسئله در جبهه حاضر می‌شوند. مانند آن دوست نقاشی که با حضور در خرمشهر دیوارنگاره‌هایی در مسجد جامع خرمشهر نقش می‌کند.

این مکتبی که از حوزه به وجود آمد خیلی تأثیرگذار بود و هنوز هم نفس می‌کشد و رشد و بالندگی دارد، این بخشی از هنر انقلابی است. خوب قبل از انقلاب همچین فضایی ایجاد نشده بود. هنر انقلابی می‌تواند تأثیر مقطعی داشته باشد و هنرمندان را تهییج کند، به روحیه مبارزان کمک کند و در اطلاع‌رسانی وقایع انقلاب مؤثر باشد.

درعین‌حال هنرمند انقلابی می‌تواند هنرمند رمانتیک هم باشد، هنرمند رمانتیک هم می‌تواند هنرمند انقلابی باشد. چون این موضوع بستگی به زمان دارد. زمانی که کشور شما مورد تهاجم چندین کشور قرار می‌گیرد، شما نمی‌توانید وارد فاز رمانتیک بشوید. در هر حال جنگ بر شما تأثیر می‌گذارد.

خوب لازم است در تشخیص و تحلیل کردن این موضوع، خیلی دقیق باشیم تا بتوانیم بفهمیم که اصلاً هنر چیست و چطور آن را به هنر انقلابی یا غیر آن دسته‌بندی کنیم. یک مرز باریک در این تحلیل کردن وجود دارد.

تغییرات ایجاد شده در هنر پس از انقلاب تغییرات زیربنایی بود یا صرفاً شکلی و محدود در محصول نهایی؟

هم محتوایی بود و هم شکلی. پیش از انقلاب نقاشان به جز انقلاب روسیه و منابع هنری آن، منبع و مأخذی نداشتند. شکل کارهای آن دوره بسیار شبیه و تحت‌تأثیر آثار نقاشان انقلابی روسی تزاری است. اما امروز شما می‌بینید که بسیاری از نقاشان ما به یک استادی و درجه خاصی از پختگی رسیده­‌اند‌، که کارشان کمتر تحت‌تأثیر دیگران است و بیشتر جنبه ایرانی و اسلامی دارند.

دانشگاه سوره که متولد بعد از انقلاب است آیا در تربیت هنرمند صاحب جایگاهی است؟

 من این سؤال را هرجایی جواب می‌دهم، اندکی شبهه پیش می‌آید که من درباره دانشگاه سوره متعصب هستم که اگر هم باشم حق دارم، چون من جوانی‌ام را در دانشگاه گذاشته‌ام. ولی حقیقت این است که دانشگاه سوره پابه‌پای دانشگاه‌های مطرح و قدیمی، و حتی جلوتر از آن‌ها پیش رفته است. نمونه‌ای داشته‌ایم که دانشجویی دانشگاه تهران قبول شده ولی می‌خواست در دانشگاه سوره تحصیل کند. چه چیزی باعث می‌شود که این نگرش در دانشجو به وجود بیاید؟ غیر از این است که بازتاب درست اعتبار سوره موجب این امر شده است.

سوره یکی از مراکز بی‌نظیر آموزش هنر در ایران است. شما ببینید در این ۲ سال اخیر که ویروس کرونا آمده و بر همه چیز تأثیر گذاشته و امور را مختل کرده، سوره بیش از دورانی که اپیدمی نبود، دانشجو جذب کرده و این امر حتی بیش از دانشگاه‌های دیگر است. نه فقط جذب بلکه برگزاری برنامه‌های فرهنگی، وبینارها و آموزش‌های آنلاین در نسبت با سایر مراکز متفاوت بوده است. واقعاً این مشکل نتوانست به دانشگاه صدمه­‌ای وارد کند. البته در این بین بسیاری از مراکز علمی و پژوهشی  ورشکست شدند و یا دوران بسیار سختی را می‌­گذرانند. دانشگاه سوره مایه افتخار ما است. سوره به ما خیلی کمک کرده است و البته اگر امسال ما و پرسنل زحمت کش دانشگاه هم نبودند، الان این سوره را نداشتیم. کسانی که بنیان سوره را گذاشتند جزء هنرمندان درجه یک کشور بوده‌اند.

باگذشت ۳ دهه از فعالیت دانشگاه، می‌توانیم بگوییم مکتب سوره؟

این که بگوییم مکتب سوره را من نمی‌توانم نظر بدهم. اما می‌توانم بگویم هر دانشجویی فارغ‌التحصیل می‌شود، متأثر از فضای دانشگاه و استادان خود است. یعنی وقتی اثر یک دانشجو را می‌بینید، می‌توانید تشخیص بدهید او فارغ‌التحصیل دانشگاه آزاد، دانشگاه هنر، دانشگاه تهران یا دانشگاه سوره است. فارغ‌التحصیلان دانشگاه سوره به نظر من به معانی هنر اصیل انقلابی - اسلامی و ایرانی به نوعی نزدیک‌تر هستند و از هنر جهانی نیز، دور نیستند.

به‌عنوان آخرین سؤال، در حوزه کاری حرفه‌ای و تخصصی خودتان چه کاری را دوست داشتید انجام بدهید که فرصتش پیش نیامده است؟

هر چیزی که فرصتش پیش‌آمده و خداوند اذن داده، انجام دادم. در فیلم‌های دفاع مقدسی «مجنون» اثر مرحوم «رسول ملاقلی‌پور» و فیلم سینمایی «اوینار» اثر «شهرام اسدی» کار طراحی صحنه و لباس انجام داده‌ام. همچنین در کانون پرورشی و فکری کودکان در نمایش «شش جوجه کلاغ و یک روباه» اثر «بهروز غریب پور» کار طراحی و ساخت عروسک انجام دادم. ساخت پیکره «کوهنورد» و چندین مجسمه شهری دیگر را در سنندج و تهران انجام دادم. هر چیزی که به هنرهای تجسمی ربط داشته در حد توانم، کوشیدم و انجام داده‌ام.

 با تشکر از جنابعالی که وقت خود را در اختیار بنده قرار دادید و دراین مصاحبه شرکت کردید.

بنده هم از شما تشکر می­‌کنم و امیدوارم همه دوستان و همکاران در اعتلای هر چه بیشتر نام دانشگاه سوره، موفق باشند.

اشتراک در:

کلمات کلیدی: مصاحبه، استاد نقاشی، عضو هیأت علمی، دانشکده هنر، دانشگاه سوره

نظر خود را بنویسید