شهر از نگاه شهروندان شاید چیزی بیش از ساختمانها، خیابانها، ماشینها و آدمهایی که باعجله به اینسو و آنسو میروند نباشد. از منظر شهرسازان اما شهر به شکل دیگری ظاهر میشود و همه عناصر آن حکم یک موجود زنده و پویا را دارد؛ آنقدر زنده که با هر عملی عکسالعملی ظاهر خواهد شد که درنهایت زیست شهری و انسان شهرنشین را تحت تأثیر قرار خواهد داد. آلودگی هوا که این روزها نفس همه را به شماره انداخته است یکی از آن بازخوردهای تکراری ولی مهم و بسیار اثرگذار است. پدیدهای که براثر رفتارهای نادرست «ما» بهعنوان شهروند، مدیر یا هر عنوان دیگری که به ذهنتان خطور میکند ایجادشده است. دانش شهرسازی حتی در این وانفسای شهری و زیستمحیطی به یاریمان خواهد آمد تا بتوانیم بخشی از این نابسامانیها را جبران کنیم. به همین بهانه با «دکتر محمد نظرپور» مدرس دانشکده معماری و شهرسازی دانشگاه سوره گفتوگو کردیم. وی کارشناس ارشد طراحی شهری و پژوهشگر دکتری شهرسازی است؛ در حوزه انسانشناسی شهری پژوهش و تحقیق میکند و به دوچرخهسواری نه بهعنوان فعالیتی صرفاً تفریحی، که وسیلهای برای دگرگونی شهر علاقهمند است و آن را نوعی کنشگری شهری میداند.
اطلاع دارم که شما از دوچرخه برای ترددهای شهری استفاده میکنید. اصلاً چه شد که دوچرخهسواری در شهر را تا این حد جدی گرفتید؟
کودکی اکثر ما با دوچرخه پیوند خورده و وقتی به خاطرات دوران کودکی و نوجوانی رجوع میکنیم، حضور پررنگ دوچرخه را به یاد میآوریم؛ برای من هم همینطور بوده و از کودکی ارتباط خوبی با دوچرخه داشتهام. اما بهعنوان یک فعال و کنشگر شهری در حوزه ترویج و توسعه دوچرخهسواری بهعنوان یک شیوه حملونقل پاک و انسانی، حدود هشت سال است که فعالیت میکنم.
این نوع نگاه به دوچرخه فراتر از وسیلهای تفریحی و ورزشی را مدیون ورود به رشته شهرسازیام. طی این سالها همراه با گروههای مردمی توسعه دوچرخهسواری و کنشگران شهری فعالیتهای متنوعی انجام دادهایم و همچنان سعی میکنیم در این مسیر با تمام فرازوفرودهایش به سمت جلو حرکت کنیم. نگاه ما به دوچرخه، بهعنوان وسیلهای قدرتمند برای دگرگونی شهر و حل چالشهای پیشروی شهرهای خودرو محوری چون تهران است.
شهرسازی چطور میتواند به ترویج دوچرخهسواری کمک کند و آن را جزئی از زیست شهری، آرامسازی فضای شهر و عنصر مهمی در حملونقل شهری کند؟
آنچه مهم است گفتمان حاکم بر شهرسازی یک جامعه است؛ نوع گفتمانی که بر سیستم آموزشی و اجرایی شهرسازی یک جامعه حاکم میشود، تعیین میکند که فضاهای شهری چگونه باشند، سیستمهای جابهجایی و حملونقل به چه شکلی تعریف شوند و بهطورکلی مردم چگونه شهرشان را تجربه کنند. ما در ایران بهواسطه توسعه شتابان شهرنشینی در چند دهه اخیر و مداخلات شهری آمرانه مبتنی بر دیدگاهی کارکردی و مکانیکی به شهر، دگرگونیهای عظیمی را در ابعاد کالبدی و اجتماعی شهرهایمان ایجاد کردهایم. شهری که با منطق مکانیکی، تغییرات عظیمی را برای تسهیل حضور افسارگسیخته خودرو فراهم کرد؛ منطقی که خیابان را تنها فضای عبور و در ید مالکیت بیچونوچرای خودروها در نظر میگیرد. در این چارچوب شهر دیگر محل حضور، گفتگو و مواجهه انسانی نیست، بلکه فضایی است صرفاً برای عبور جریان ترافیکی و بستری کارکردی برای پیوند عقلانی مبدأ به مقصد.
متأسفانه شهرسازی ما دهههاست که این گفتمان «خودرو محوری» را تولید و بازتولید کرده و بهواسطه همین گفتمان نیز تمام مناسبات شهری را تعریف و تبیین میکند. درست است که در چند سال اخیر گفتمان «شهر انسانمحور» بهعنوان یک گفتمان رقیب در حال شکلگیری است؛ منتها این گفتمان در چارچوب مدیریت شهری ما هنوز بهدرستی تبیین نشده است و با یک بوم و دوهوایی و تناقض در عمل مواجهه هستیم. واقعیت این است که نمیشود مدیریت شهری ما حرف از شهر انسانمحور بزند اما افتخاراتش این باشد که تعداد قابلتوجهی پارکینگ طبقاتی جدید در نقاط مختلف شهر احداث کرده است و یا چند تقاطع بزرگراهی غیر همسطح را به هم متصل کرده است! متأسفانه ما با همچنین وضعیتی مواجهه شدهایم. تا وقتی خودرو محدود نشود و تسهیلات و فضای اختصاصی به آن کاهش نیابد، نمیتواند به سمت یک شهر انسانمحور که پیاده و دوچرخه در آن اولویتدارند حرکت کنیم. مسئله این است که مسئولان، مدیران و حتی بسیاری از شهرسازان ما دوچرخه و پتانسیل آن برای دگرگونی و حل و فضل چالشهای بزرگ شهرهایی چون تهران را جدی نمیگیرند و در بهترین حالت آن را وسیله تفریحی، ورزشی و بهعنوان شیوهای از حملونقل در حاشیه در نظر میگیرند که در جاهایی که مشکلی برای جریان خودرویی ایجاد نکند میشود در مقیاس کوچک برایش خدماتی ارائه کرد. اما واقعیت این است که دوچرخهها شهرها را دگرگون میکند و شهرها ما را؛ اگر این قدرت نهان دوچرخهها را درک کنیم میتوانیم وضعیت موجود شهرهایمان را تغییر دهیم.
تصور میکنم درباره اشاعه فرهنگ دوچرخهسواری بهعنوان یک شیوه حملونقل شهری غفلتهای بزرگی صورت گرفته است؛ اینطور نیست؟
آنچه مورد غفلت قرارگرفته این است که ما با دو نوع «زیرساخت» مواجهه هستیم؛ زیرساخت سخت و زیرساخت نرم یا انسانی. منظور از زیرساخت سخت در حوزه دوچرخهسواری، میتواند توسعه مسیرهای دوچرخه، پارکینگ دوچرخه و سایر خدمات و زیرساختهای کالبدی باشد و منظور از زیرساخت نرم یا انسانی نیز، آگاهی بخشی اجتماعی درباره مزایای دوچرخه بهعنوان یک شیوه حملونقل، آموزش دوچرخهسواری برای سنین مختلف، تولید محتوای رسانهای و ... باشد. متأسفانه یک دیدگاه و گزاره غلط وجود دارد که «بسازیدش و آنها خواهند آمد»؛ منظور این است که اگر زیرساختهای سخت وجود داشته باشد به شکل جبرگرایانه حتماً مردم هم استقبال میکنند و دوچرخهسوار میشوند! اما این دیدگاه که در بعضی کشورها ازجمله ایران هم رایج است، امروز منسوخ شده است. به خاطر همین است که وقتی در دوره خاصی، هزینه هم برای ایجاد مسیرهای دوچرخه میشود (فارغ از این مسئله که این مسیرها چقدر کیفیت و جذابیت دارند و چقدر در یک شبکه سراسر و متصل اجرا شدهاند) توقع مدیران ما این است که همه مردم سریعاً دوچرخهسوار شوند! و چون این اتفاق نمیافتد، اینطور برداشت میکنند که «دوچرخهسواری در تهران شکستخورده است».
اما نیاز داریم به شکل همزمان هر دو جنس از زیرساختهای سخت و نرم را توسعه دهیم و در یک فرآیند بلندمدت و مستمر بتوانیم تغییرات ملموسی در سبک جابهجایی شهروندان ایجاد کنیم. همه اینها را گفتم که بگویم در بخش توسعه زیرساختهای انسانی (نرم)، رویدادهای عمومی و شهری بسیار تأثیرگذارند. ما در این سالها رویدادهای بسیاری با مشارکت بخشهای مختلف مردمی یا سازمانی برگزار کردیم و تأثیر آنها را بر تغییر ذهنیت و رفتار شهروندان مشاهده کردیم.
به نظر شما بهترین نوع رویدادهای شهری برای ترویج فرهنگ دوچرخهسواری چیست؟
تجربه نشان داده است که بهترین نوع از رویداد شهری در این حوزه نیز رویدادهایی است که امکان تجربه دوچرخهسواری را برای افراد مهیا میکنند. در بسیاری از این رویدادها افرادی که ذهنیتشان در مورد دوچرخهسواری بسیار مخدوش بود، بعد از یک تجربه کوتاه دوچرخهسواری در یک رویداد شهری، تمایل زیادی به آن نشان دادند و بعد هم بسیاری از اینها دوچرخه شخصی خریدند و بسیاری از این دسته هم امروز در گروههای دوچرخهسواری، مروج و فعال این حوزه شدهاند.
از دوچرخه و شهر کمی فاصله بگیریم و نقبی بزنیم به فعالیتهای آموزشی و پژوهشی شما؛ این روزها چه دروسی را در دانشگاه تدریس میکنید و چه فعالیتهای پژوهشی در دست انجام دارید؟
همانطور که عرض کردم، حوزه پژوهشی موردعلاقه من انسانشناسی شهری است و عمده مطالعاتم هم حول فهم تجربه زیسته دوچرخهسواران شهری از منظر انسانشناسی بوده است. در دانشگاه سوره که افتخار دارم چند نیمسال در خدمت عزیزان باشم، دروس «مبانی شهرشناسی»، «مشارکت در شهرسازی»، «جامعهشناسی شهری» و «زبان تخصصی در شهرسازی» را تدریس میکنم. در تمام این دروس سعی کردهام دانشجویان را در دو حوزه ترغیب و تشویق کنم. یکی تلاش برای «فهم شهر» از دریچهای میانرشتهای که بیشتر معطوف به کاربست زوایا و دیدگاههای مختلف برای درک پدیده پیچیده شهر و مناسبات شهری است و دومی تلاش برای ترغیب دانشجویان به حساس بودن به مسائل شهری مبتلابه و تقویت روحیه کنشگری در مواجهه با آنها و تلاش برای تغییر وضعیت موجود. اعتقادم این است یک شهرساز، الزاماً باید یک کنشگر باشد و نسبت به مسائل شهریاش بیتفاوت نباشد. متأسفانه روح حاکم بر فضای دانشگاهی و مشخصاً فضای رشتههای شهری ما، غیر کنشگرایانه و عمدتاً محدود به آموزش دانش نظری و فنی است. اما آنچه نیاز داریم این است که دانش نظری در ارتباط با بستر واقعیت شهری بهواسطه یک روحیه کنشگرایانه و تحولخواه بتواند به حلوفصل مسائل شهری ما بیانجامد. خوشبختانه دانشکده معماری و شهرسازی سوره بستر مناسبی برای این تغییر و تحول ایجاد کرده است و من مطمئنم در سالهای پیشرو بهعنوان دانشکدهای پیشگام در حوزه شهرسازی خود را مطرح خواهد کرد. از زحمات مسئولین این دانشکده، مخصوصاً سرکار خانم دکتر نجمه دشتکی، سرپرست دانشکده و مدیر گروه شهرسازی، بسیار تشکر میکنم.
کیفیت و کمیت ارتباط و تعامل شما با دانشجویان چگونه است. چقدر آنان را در پژوهشها و کنشگریها مشارکت میدهید؟
خوشبختانه، در طی این چند نیمسال رابطه خوبی با دانشجویان داشتم. در بسیاری از این دانشجویان، شاهد انگیزههای بالا، روحیه کنشگرایانه و تلاشهای بیوقفه بودم. فعالیتهای مختلفی هم در طی این مدت داشتیم؛ ازجمله برگزاری نشستهای مختلفی چون تماشا و تحلیل مستندهای شهری حول موضوع «شهرهای انسانمحور» و یا نشستهای جمع خوانی کتابهای ارزشمند در حوزه مطالعات شهری و یا شرکت در رویدادهای شهری با همکاری با فعالان و گروههای مردمنهاد. در تمام این فعالیتها، خودِ دانشجویان نقش اصلی را دارند و از طرح ایده تا برنامهریزی و اجرا را پیش میبرند. امیدوارم این مسیر به همت خودشان و رسمیت یافتن هرچه زودتر انجمن علمی شهرسازی دانشکده با توان و سرعت بیشتری ادامه پیدا کند.
کیفیت فعالیتهای آموزشی و پژوهشی دانشگاه سوره در مقایسه با دانشگاههای دیگر (رقیب یا همسو) را چطور ارزیابی میکنید؟
ازآنجاکه من با دانشگاههای مختلفی ازجمله دانشگاه تهران، دانشگاه تربیت مدرس و... از نزدیک آشنا و با طیف وسیعی از دانشجویان دانشگاههای تراز اول نیز در ارتباط هستم، باید بگویم که دانشکده معماری و شهرسازی سوره از کیفیت بالایی برخوردار است. این موضوع هم در حساسیت انتخاب استادان دانشکده و هم در خروجی آموزشی دانشجویان مشخص است. نکته قابلتوجهی که در تجربه شخصی من وجود داشته، نقش تسهیل گر و منعطفی است که دانشکده در قبال برنامه آموزشی و جانبی دانشجویان دارد. فضای بسیار مناسبی برای ظهور ایدههای خلاقانه و فعالیتهای دانشجویی وجود دارد که امیدوارم دانشجویان از این ظرفیتها بیشترین بهره را ببرند. ما نیاز داریم که دانشجویان رشته شهرسازی، به شکل مستقیمی با موضوعات و مسائل شهری درگیر شوند و نقش و جایگاه خود را در تغییر وضعیت موجود و حل چالشهای شهری پیدا کنند.
به نظرم هر دانشکده معماری و شهرسازی باید بتواند گفتمان خود را شکل دهد و بهنوعی زاویه خود را با مسائل شهری مشخص کند. این به این معناست که همه دانشکدههای ما یک مسیر واحد را پیش نبرند بلکه ما بتوانیم تنوعی از دیدگاههای مختلف و رویکردهای متنوع در مواجهه با مسائل شهری را ببینیم. امیدوارم در آینده دانشکده معماری و شهرسازی سوره نیز در تدوین و تبیین گفتمان و رسالت خاص خود در حوزه شهری گامهای مؤثری بردارد.
در انتها اگر نکتهای دارید که لازم است بیان شود بفرمایید.
در آخر از شما کمال تشکر را دارم که این فرصت را در اختیار بنده قراردادید؛ امیدوارم دانشگاه سوره همچنان در مسیر توسعه و تعالی گامهای مؤثرتری بردارد و دانشجویان دغدغهمند و کنشگری در حوزه معماری و شهرسازی تربیت کند.
نظر خود را بنویسید