منتظر باشید تا صفحه کامل بارگذاری شود
غیرفعال کردن حالت بارگذاری
×

مشاهده خبر

یادداشت طراح، نویسنده و کارگردان (روح الله اسدی):

   

اقتباس از ادبیات ایران، شاهنامه، پیوند میان ادبیات داستانی با ادبیات دراماتیک، تئاتر، زیبایی شناسی در فرایند اقتباس، ساختار متفاوت ادبیات به عنوان یک مدیوم مجزا اما متناسب با تئاتر، زیبایی شناسی در نوع ارتباط تماشاگر تئاتر با خواننده آثار ادبی، تفاوت و اشتراکات، نوع روایت و انتخاب داستان، زمینه اجتماعی اثر در فرایند تاریخ، تئوری روانشناسانه نمایشنامه در بعد شخصیت پردازی، باورپذیری، همزاد پنداری، آشنایی زدایی در نمادها، پیوند نمادها در ساختار درام و ...... همه و همه تیترهایی بودند که در پروژه عملی پایان نامه اینجانب به عنوان یک پروژه پژوهشی آزمایشگاهی مورد سوال، تحقیق و محل بحث و گفتگو بودند، آنچه از ابتدا بر روی آن اتفاق نظر داشتیم چگونگی نمایش مفهوم تقابل بر روی صحنه بود. تقابل گذشته با زمان حال، تفاوت نسل ها، تقابل ادبیات و درام، ما به ازای شخصیت ­های تاریخی یا امروزی در زمینه درام، مفهوم خانواده به عنوان یک واحد حماسی.

   

آنچه با مفهوم تقابل از نظر ذاتی هم­آوایی داشت، چیزی نبود جز حماسه، از نظر ما حماسه آن جایی بروز پیدا می کند که بین عناصر متضاد در زمینه داستان و نوع روایت اثر، تعادل ایجاد شود و این تنها منحصر به گذشته دور (باستان) نیست و می توان سیر آن را در تاریخ پی­گرفت و تاثیر آن را در نوع روابط اجتماعی امروزی نیز ملاحظه کرد، از نظر ما آن جا که شخصیت­ها می توانند با تضادهای بیرونی و تضادهای ذهنی و درونی خود کنار آیند حماسه شکل­گرفته و قهرمان خلق می شود، با این رویکرد در فرآیند نوشتن اثر، به دنبال ارائه تم تقابل در سیر تاریخ ایران از گذشته دور تا امروز به مدد مفهوم حماسه ( البته با توجه به برداشت اینجانب، آنگونه که گفته شد) بودیم و ارائه امکان ایجاد یا عدم ایجاد تعادل در تضادها و تقابل هایی که از گذشته تا حال مفهوم خانواده و ازدواج را به چالش می کشد، مورد توجه بود.

   

در مسیر اجرا بر روی صحنه نیز آنچه بیشتر وقت ما را صرف کرد، خالی­کردن ذهن گروه اجرایی به ویژه بازیگران از آموزش های داده شده در گذشته بدون وجود هیچ گونه منبع و ماخذی بود، تمام کوشش ما بر این بود تا پس از شکستن چارچوب  دروغین  و حذف  زواید نقش بسته در ذهن بازیگران،  خلاقیت آنها را  در بستری فی ­البداهه فعال کرده و به اجرا نزدیک کنیم، در این مسیر تصمیم ما بر این بود که به جای اینکه بازیگر به اثر نمایشی نزدیک شود نمایشنامه را به بازیگران  نزدیک کنیم. در این رابطه به این بسنده می کنم که اجرای نمایش"به کدامین سروش؟" پیوند شدیدی با هنرهای تجسمی، مینیاتور، اسطوره و آیین، نمادشناسی، جامعه شناسی و روانشناسی البته در ریشه­ها دارد و موقعیت ها، نمادها، پیوند نمادها با یکدیگر و به تبع آن شخصیت پردازی ها در این زمینه قابل نقد، تحلیل و بررسی می باشد.

   

در پایان ضمن تشکر از زحمات سرکار خانم دکتر اکرم قاسم ­پور در امر راهنمایی عملی و نظری پایان نامه ام، شایان ذکر است نمایشنامه "به کدامین سروش؟" روایتی است نو از داستان کیخسرو در شاهنامه که توسط شخصیت­های امروزین به خوانش درمی­آید، شخصیت­هایی از جنس ما یا آنانی که روزمره در مقابل چشم خویش می بینیم و در اجرا با تطابق تئاتر با هنرها و انواع ادبی دیگر چیزی در مقابل چشم تماشاگران است که در ارتباط زیبایی شناسانه اثر با آنان، من اسمش را می گذارم "تئاتر مینیاتوری".    

                 


اشتراک در:

کلمات کلیدی: مراسم نمایش نامه خوانی «به کدامین سروش؟»

نظر خود را بنویسید