برای آنکه بتوانیم از امروز به فردا قدم بگذاریم لازم است درک و شناخت درستی از آینده داشته باشیم. دانستن آینده به معنای آنکه بدانیم قرار است به کجا برویم و چه کاری انجام دهیم نوعی شناخت عینی از واقعیت است؛ حقیقتی که این روزها با ورود ابزارهای هوشمند بسیار به آنچه تصور میکنیم نزدیکتر شده است. آینده پژوهی از آن قسم موضوعاتی است که ما را در دستیابی به تصویر واضحتری از آینده و جهان زیستی بهتر یاری میرساند. به این بهانه با «دکتر باقر ساروخانی» جامعه شناس و استاد دانشگاه سوره گفتوگو کردیم که در ادامه میخوانیم.
* برای شروع این گفتوگو شاید بهتر باشد قدری درباره شناخت آینده صحبت کنیم و به این پرسش مهم پاسخ دهیم که آینده کجاست؟
آینده و شناخت آن یک بحث تاریخی است. یعنی همه جوامع بشر در این فکر بودند که فردا چه خواهد شد. تفاوت انسان و حیوانات در این است که انسان به آینده نگاه میکند. افق را در جلو چشم خود میبیند، بنابراین خواه ناخواه به آینده نگری روی میآورد. بعضی در این میان به آینده نگری، برخی به آینده پژوهی و عده ای دیگر به آینده نگری جبرگرایانه توجه دارند. باتوجه به این سه گونه، هر یک جای بحث بسیار دارد.
* به طور کلی نگاه به آینده و مقوله آینده پژوهی چه اثری در زیست انسان دارد؟
آینده پژوهی در زیست جهان انسانها مهم است. ببینید الان ما کنشی انجام میدهیم. در حقیقت با این کار میخواهیم ببینم در مقابل این واکنش یا کنش چه تبعاتی وجود خواهد داشت. باید به این نکته توجه داشته باشیم که چه آیندهای را در نظر میگیریم. گاهی آینده میتواند دو یا سه بار تجسم شود. مثل همان کاری که یک شطرنج باز انجام میدهد. شطرنج بازها این عمل را با جابهجا کردن مهرهها انجام میدهند. آنها به این فکر میکنند اگر این مهره را اینجا بگذارم چه خواهد شد و حریف چه کار خواهد کرد، آینده این مهره چه خواهد بود. گاهی ممکن است دو یا سه مرحله این تجسم اتفاق بیفتد. یعنی اگر من الان مهره را بگذارم او کجا خواهد گذاشت و بعدش من کجا باید بگذارم. این آینده نگری کوتاه مدت چند درجهای است. یعنی دو یا سه درجه را برای خودش پیش بینی میکند. این همان زیست جهان تاریخی انسان ها است.
* پس چرا همواره تصویر خاکستری و هولناکی از آینده در ذهن ما نقش میبندد؟
این مسئله در تاریخ بشر همیشه وجود داشته است. بشر از آینده گاه هراس داشته و آینده را تاریک میدیده است. مخصوصا در جوامعی که با حملات چنگیز و مغول و اقوام مختلف روبهرو شدند. بشر همیشه از خود میپرسیده: کجا میرویم؟ آینده ما چه خواهد بود؟ حتی آینده فرزندان ما چه خواهد بود؟ واقعیت موجود سخت، تجسم سخت آینده را می سازد.
ما نگران هستیم از اینکه این زمان در حال گذر است. فردای روزگار من چه خواهد شد. « خوش گرفتند حریفان سرِ زلفِ ساقی؛ گر فَلَکْشان بِگُذارَد که قراری گیرند.» بنابراین هر لحظه این زمان در حال گذر است و چهره آینده را در مقابل چشم ما قرار میدهد.
در جوامعی که ما اصطلاحا به آنها شبه ایستا میگوییم آینده خیلی نگران کننده نیست. یعنی آینده مثل امروز است، فردا با امروز خیلی تفاوت ندارد. ولی جوامع جدید این طور نیستند. جامعه جدید زمانش در التهاب است و هر لحظه تغییر میکند. یکی از فلاسفه یونان باستان میگفت: وقتی که به رودخانه نگاه میکنید اگر برگردید و دوباره نگاه کنید دیگر آن رودخانه نیست. جمله او مصداق امروز است.
به عقیده شما محور آینده کجاست؟
امروز در دوران بسیار پر هیجانی هستم. زمان بسیار پر شتاب شده است و اگر انسان آینده را نبیند ممکن است به چاه بیفتد. من میخواهم بگویم اگر ما حرکت نکنیم، هیچ اقدامی نکنیم و سر جای خودمان بایستیم طبیعتا به آینده نیازی نداریم. ولی زمان همیشه با محور آینده است. بنابراین، میبینیم بیش از هر زمان دیگر دیدن آینده، افق آینده و چهره آینده ضرورت دارد. یعنی به یک معنا تسخیر زمان است. پس محور آینده شتاب زمان است؛ زمان را باید مهار کرد تا ببینیم کجا میرود و از کجا سر در میآورد.
با توضیحی که در پرسش قبل ارائه شد، چگونه میتوانیم نگاه به آینده را علاوه بر حوزههای جامعه شناختی و انسان شناختی به نظامهای آموزشی و تربیتی وارد کنیم؟
آینده نگری همه جا به کار میرود. ولی انواع مختلفی دارد. یک نوع آینده نگری مردم عادی است. یک نوع آینده نگری با علم کار میکند، یک آینده نگری برای ادیان و نوع دیگری از آن برای جبرگرایان در حوزه جامعه شناختی است. هر کدام از اینها آینده نگری خاصی داشتند که من در یک سخنرانی در سال 1348 به همه آنها اشاره کردم. جبرگرایان یک آینده قطعی را ترسیم میکنند در حالی که اصلا اینطور نیست. مارکس و تمام نویسندگان هم عصر او معتقد بودند جامعه بشر مراحل خاصی را باید طی کند که قطعا اشتباه بود. تمام آن سخنرانی من در انجمن جامعه شناسی ایران در این زمینه است.
به طور طبیعی مشاهده آینده بحث جالبی است. یکی آیندهای است که ما فقط به آن نگاه میکنیم و تسلیم آنیم؛ یکی دیگر آیندهای است که ما در آن تاثیر میکنیم. کاری که دانشگاهها از جمله دانشگاه سوره انجام میدهد به هیچ عنوان دیدگاه انفعالی نیست. در حقیقت میخواهد ببیند چگونه میتوان آینده را جابهجا، مهار یا تسخیر کرد و آن را در جهت خاصی هدایت کرد. این کار دانشگاه است زیرا آینده جدید انفعالی نیست. آینده نگری میتواند نزدیک، میانه یا دور باشد. در هر حال آینده نگری در کارهای امروز ما از جمله در آموزش، روابط عمومی و ارتباطات بسیار اهمیت دارد.
یعنی در واقع شما آینده را در ذهن مجسم میکنید و شبیه آن را در نظر میگیرید و سپس به سوی آن حرکت میکنید.
اثر تبلور و تکوین تکنولوژی در شکل گیری آینده را چگونه میبینید؟
در هر حال این اثر همه جا و به خصوص برای آینده تربیت انسانها دیده میشود. وقتی به حوزه آموزش نگاه میکنیم از یک طرف داریم آینده آموزش را در پرتو قوانین جدید در نظر میگیریم و از طرف دیگر نمیتوانید به آینده بدون حضور فنون جدید نگاه کنید. مباحثی مثل هوش مصنوعی از این نوع هستند. یعنی ما اگر نتوانیم از تکنیکهای جدید و مخصوصا هوش مصنوعی استفاده کنیم برای آموزش دچار اشتباه میشود. طبیعی است که هر تاخیری که اتفاق میافتد هزینهاش بسیار زیاد است. تکنیک ها و استفاده درست از آنان آینده را روشن تر مقابل بشر قرار می دهد. با آن ابزار می توان تصویر شفاف تری از مسیرهای آینده داشت. مسیرهای حرکت را براساس اولویت سنجید و ضریب احتمال داد.
اگر در این مسیر کوتاهی کنیم نتیجهاش این میشود که انسانهایی را تربیت کردیم که به درد فردای جامعه نمیخورند. سوال مهم این است که چگونه میخواهیم از هوش مصنوعی در آموزش استفاده کنیم؟ میتوانیم به این سوال پاسخهای متنوعی بدهیم ولی یک پاسخ کلیدی وجود دارد و آن اینکه موارد استفاده از هوش مصنوعی در آموزش انسانها بسیار زیاد است. یک بار میتوانیم از این تکنولوژی برای سود بشر استفاده کنیم و بار دیگر میتوانیم آن را علیه بشر به کار بگیریم. بنابراین آموزش اخلاق هر تکنولوژی مخصوصا هوش مصنوعی ضرورت تام دارد.
مشکل ما با آینده تکنولوژی از این نقطه آغاز میشود. مثلاً در همین موضوع هوش مصنوعی و تکنولوژیهای جدید آموزش و سایر تکنیکهای جدید نکات و اثرات مثبت فراوانی وجود دارد و در سوی دیگر آثار و پیامدهای منفی آن قرار دارد. بشر باید بتواند از جهات مثبت از این تکنولوژی استفاده کند. ولی کم نیستند کسانی که از بعد منفی سراغ چنین تکنولوژیهایی میروند و مثلاً با چیزهایی مثل دیپ فیک تعادل طبیعی بشر را به هم میزنند.
شما به دیپ فیک اشاره کردید، تصور میکنم ورود بیش از اندازه تکنولوژیهای هوشمند به آینده علاوه بر همه محاسنی که دارد میتواند نوعی تهدید به حساب آید؟
یک هنرمند معروف را در نظر بگیرید و میخواهید تبلیغات خودتان را مثلاً در بازی فوتبال که اتفاق بزرگ و رویداد پرطرفداری است از زبان او مطرح کنید. این مسئله با چنین تکنولوژیهایی به سهولت انجام میشود ولی در مقابل یک اشتباه بزرگ دیگری روی میدهد و آن اینکه اعتماد مردم به شما از بین میرود، به این دلیل که آنها نمیتوانند درست یا نادرست بودن موضوع را تشخیص دهند بنابراین امنیت ارتباطی بهم میخورد.
استفاده درست این است که ما میتوانیم آینده را شبیهسازی کنیم، من در همان سخنرانی سال 1348 پیشنهاد دادم بیایید آینده را ببینیم ولی نه آیندهای که حتما و قطعا میتوانیم بسازیم یا ساخته میشود. این آینده پدیده احتمالی است یعنی ما آنجا میگفتیم که بیایید بگوییم اگر این حرکات انجام گرفت این اتفاقات روی میدهد. اگر این اتفاقات رخ دهد تبعات آن اتفاقات دیگری خواهد بود. یعنی سلسله مراتب تبعات را با توجه به احتمال وقوع آنها بررسی کنیم.
امروز این مسئله با ساختن آواتارها نمود یافته است که به نظر من کار زیبایی است. امروز شما میتوانید یک آواتار را بفرستید به دنیای سه بعدی متاورس و آنجا ببینید آینده آن چگونه رقم میخورد. بنابراین، میبینیم بحث ما بحث احتمالات و پیچیدگی های واقعیات عالم است. گذشته از این، حوادث کوچک می توانند آینده را عمیقا جا به جا کنند. یک پدیده کوچک میتواند یک حادثه بزرگ را رقم بزند. مثال آن پیشبینی جنگ واتلو است. ناپلئون داشت اروپا را تسخیر میکرد. او به این فکر میکرد که ما پیروز این جنگ هستیم. ولی یک مرتبه آن شب باران آمد، زمین خیس شد و نیروی کمکی ناپلئون کمی دیرتر رسید و نیروهای دیگر زودتر رسیدند و سرنوشت جنگ به کلی تغییر کرد. پس میبینیم در آن زمان سرنوشت جهان با یک مقدار باران تغییر کرد. نباید حوادث کوچک را نادیده بگیریم زیرا میتوانند حوادث بزرگ آینده را ایجاد کنند. اینها جزو چالشها و سختیهای ما در موضوع آینده نگری است.
آیا میتوانیم از طریق آینده نگری به عدالت آموزشی و فرهنگی برسیم؟
همان طور که اشاره شد برای امروز ما آینده نگری از طریق هوش مصنوعی قابل انجام تر است. به عنوان مثال روابط عمومی را میتوانیم از طریق هوش مصنوعی انجام دهیم زیرا هوش مصنوعی میتواند فضای ما را شفافتر کنند. ببینید وقتی از هوش مصنوعی و تکنولوژیهای جدید رسانهای و شبکههای اجتماعی استفاده میکنید در حقیقت دارید امکانات و فرصت آموختن را به همه میدهید. به نظر من این کار خیلی بزرگی است؛ اگر شما بتوانید از این تکنولوژیهای نوین برای توزیع فرصتها استفاده کنید و فرصتهای برابر یا نسبتا برابر برای یادگیری ایجاد کنید کار بسیار ارزشمندی انجام دادهاید. چرا در این دوران فرزندان سراوانی ما که از مناطق دور و صعب العبور ایران است نباید فرصتهای مناسب بهداشتی، آموزشی و فراغتی داشته باشد. چرا این فرصتها نادرست توزیع شده است و چرا در این جامعه برخی باید فرصت داشته باشند و برخی نداشته باشند. هوش مصنوعی، تولید آواتارها و پیدایش متاورس میتواند به انسانها اجازه دهد که آموزش را به همه جا سوق دهند. با این تکنولوژیها حتی در داخل خانه همان فرزند روستایی که در نقاط دوردست زندگی میکند میتواند آموزش ببیند. اگر چنین فرصتهایی به همه داده شده و به خوبی در همه نقاط کشور توزیع شود شک نکنید که فردای خیلی بهتری خواهیم داشت و دیگر نسل سوخته معنا ندارد و استعدادهای این سرزمین به دلیل عدم دسترسی به امکانات آموزشی از بین نمیروند. این دوره میتواند دوران شکوفایی خلاقیت باشد حتی برای بچههایی که تا امروز از بسیاری امکانات محروم بودند.
اجازه دهید داستان جالبی از تعصب اجتماعی برایتان تعریف کنم؛ انوشیروان می خواست برای جنگی لشگرکشی کند ولی پولی در بساط نداشت. روزی کفاشی آمد و گفت پول این لشگرکشی را پرداخت میکند به شرطی که اجازه دهید فرزند من درس بخواند. بزرگمهر و بقیه با شنیدن این خبر خیلی خوشحال شدند و رفتند به انوشیروان گفتند. انوشیروان با شنیدن این خبر نه تنها خوشحال نشد بلکه عصبانی شد و گفت: نه پول کفاش را میخواهم و نه خودش را. ببینید وقتی آموزش را انحصاری میکنیم و در اختیار گروه خاصی قرار میدهیم در واقع داریم به غارت نیروی انسانی کمک میکنیم. تکنولوژیهای جدید می تواند عدالت آموزشی را بهتر برقرار کرده و فرصت دانایی را بسیار ارزان و آرام به درون خانهها سوق دهد. به اعتقاد من این کار بسیار بزرگ و زیبایی است؛ فرصت های آموختن و دانستن برای همگان فراهم میآید و دیوارهای شکاف طبقاتی فرو میریزد.
باید بپذیریم در دنیای آموزش فردا نه تنها شفافیت وجود دارد بلکه عینیت هم هست. امروزه دیگر سوریه، عراق و افغانستان محصور از آموزشِ دور نیستند. حالا هم آموزش را به افغانستان میبریم و هم افغانستان را به خانههای دیگر میآوریم. این همان فردای عینیت و واقعیت افزوده است، موضوعی که در طول تاریخ هرگز مشابه آن را ندیده بودیم.
به نظر شما بین انسان امروز و انسان آینده چه تفاوتهای عمیقی وجود دارد؟
به یقین با چیزهایی که امروزه به وجود آمده میتوانیم انسانهایی تولید کنیم که در تاریخ بشر نظیر آنها هرگز نبوده و بشر مثل آنها را هیچ کجا ندیده است. ما باید از این ماجرا استقبال کنیم. انسان آینده مجهز به ابزاری ذهنی و عینی است، انسان چند بعدی است؛ به شرط آنکه ایجاد اخلاق، تکنولوژی او را در مسیر راست هدایت کند.
چگونه میتوانیم از مفاهیم آینده پژوهی برای دستیابی به توسعه پایدار استفاده کنیم؟
ابتدا باید تعریف مشخصی از توسعه پایدار داشته باشیم. از نگاه عدهای آینده یعنی اینکه ما فقط تکنولوژی،کارخانه، موتور و ماشین وارد کنیم. به هیچ عنوان این آینده مبتنی بر توسعه پایدار نیست. توسعه پایدار یعنی ارتقای انسانها. یعنی سرمایه گذاری در ساختن انسانها. بزرگترین انرژی، توسعه انسانها است. همانطور که ضامن توفیق دموکراسی آگاهی انسانها است. اگر شما بتوانید از طریق تکنولوژیهای جدید مثل ساختن آواتارها، متاورس و ارتباطات هوشمند انسانهای متفکر و هوشمندی بسازید میتوانید برای رسیدن به توسعه پایدار امیدوار باشید. وقتی انسانها را ساختیم و به آنها آگاهی دادیم آن وقت است که آنها در فضای جهانی قرار میگیرند و دیگر در فضای کوچک روستا نیستند. در حقیقت آنها حتی اگر در روستا هم سکونت داشته باشند با کل جهان در ارتباط هستند. بنابراین توسعه پایدار کسب شده و به این ترتیب معنا پیدا میکند. در حقیقت به این شکل میتوانیم محرومیتها را سامان دهیم و از غارت نیروی انسانی جلوگیری کنیم. فراموش نکنیم که انسان عالیترین مخلوق خداوند است. پس برای تحقق توسعه پایدار انسان مدار ابتدا باید آموزش درست، پایدار،کیفی و همه جانبه داشته باشیم. فراموش نکنیم که این روزها آموزش فقط دانستن نیست. ما اکنون با جنبههای مختلفی از سواد شامل سواد ارتباطی، سواد عاطفی، سواد رسانهای و حتی میگویم سواد محیط زیستی و انواع دیگر سوادها روبهرو هستیم و باید آنها را بیاموزیم. پس میبینیم کسب مدرک تحصیلی آخرین و تنها شکل یادگیری سواد نیست همانطور که یونسکو هم چنین نظر دارد.
در آینده ما جهان بازی خواهیم داشت یعنی جهانی که در آن انسانهای محلی در یک فضای کوچک با دنیا گفتگو میکنند، امکانات گسترده برای آموختن و دیدن دارند و از خلاقیت و هوشمندی بالایی برخوردار هستند.
از نگاه یک جامعه شناس آینده پژوه، مهمترین نیاز جامعه امروز ایران را چه می دانید؟
یک مفهومی ما داریم با عنوان Local Globalization یعنی جهانی شدن و محلی بودن. بایستی به نظامهای جهانی اعتنا کنیم؛ باید دنیا را ببینیم و یادمان باشد در دنیای بزرگی که ما زندگی میکنیم حوادث بسیار بزرگی روی میدهد. از طرفی هم باید به خاطر داشته باشیم که جامعه ما آمریکا نیست و ما هرگز در شرایطی نیستیم که حتماً مانند فلان کشور باشیم. ما ایران هستیم و سنتهای عظیم ایرانی را با خودمان حمل و به آنها افتخار میکنیم. پس باید دانستههای خودمان را براساس همین سنتها و برای ایران مطرح کنیم. باید جهانی شدن را با فرهنگ ایران انطباق دهیم و آنجاست که میتوانیم به آینده معنای تازهای ببخشیم. در هر صورت دانستن ابزارها و اندیشههای جهانی بسیار خوب است و باید بومی و محلی شده و با فرهنگ و تاریخ ایران غنی شود.
اگر در پایان نکتهای باقی مانده بفرمایید. از شما متشکرم و در پایان میگویم «کسانی که آینده را نبینند کورکورانه به چاه میافتند.»
به عنوان نتیجه می توان به نکات زیر اشاره کرد:
آینده نگری یک امر تاریخی است. از آغاز بوده است و تمایز انسان هوشمند با حیوانات نیز در این زمینه مشهود است.
آینده نگری در جهان دانش نیز راه یافت. در آغاز به صورت نظری-تجربی از این رو مکاتب گوناگون دانش پرداختند. بعضی به جبر تاریخ نگریستند، بعضی دیگر آرمان های خود را در آن دیدند، درنهایت امروزه همگی اصول زیر را در این باب پذیرا هستند.
- آینده نگری امری حتمی است.
- در سه سطح دیده می شود: خرد، میانه و کلان
- امور اتفاقی در تحقق واقعیت در آینده تاثیر بسزا دارد
- امور بسیار کوچک می تواند مسیر آینده را جابه جا کند
- در عصر جهانی شدن، آینده جوامع در یک فضای ترکیبی پیوسته قابل رویت است
- پیدایی هر تکنولوژی ازجمله هوش مصنوعی در شبیه سازی اینده بسیاری تاثیرگذار است. در غیر این صورت انسان ها در سیطره آفریده خود جای می گیرند.
گفتوگو و تنظیم: مینا صفدری
نظر خود را بنویسید