روابطعمومی دانشگاه سوره- در آستانه چهارمین سالگرد شهادت سردار شهید سلیمانی، فاطمه شیرغلامی دانشجوی کارشناسی رشته ارتباط تصویری (گرافیک) دلنوشتهای به سردار سلیمانی نگاشته است که در ادامه میخوانید.
برای نوشتن در مورد شما چه باید کرد؟ چه کلماتی را باید بر سر زبان آورد؟ قلم باید چه کند تا بتواند برای شما و هممسلکهایتان «خوشنویسی» کند؟ سیزده دیماه نودوهشت برای من یادآور حسی عجیبوغریب است. برای نماز صبح بود که از خواب بیدار شده بودم. بله؛ آن شب من خواب بودم. یک تار مو از سرِ ما کم نشده بود. تلویزیون روی شبکه خبر روشن بود و مادرم میخکوب. هنوز فرصت نکرده بود چراغی روشن کند. اصلاً به نور و چراغ فکر نکرده بود. گفت: «آخ سردار سلیمانی....»
سن و سال من کمتر بود و شما را نمیشناختم. گفتم خدا بیامرزدش، عادی و سرد. اما اکنونکه فکر میکنم میبینم کم گذاشتم؛ خیلی کم گذاشتم. حتی بهاندازه کسی که شما را نمیشناخت. من هنوز هم نفهمیدم و هنوز هم شما را نمیشناسم. میدانید چرا؟ چون من هنوز هم وقتی شب میخوابم صدای مهیبی بیدارم نمیکند. وقتی میخوابم دلهره ندارم که صبح با خانه ویران و بدن سرد خانوادهام روبهرو شوم! من روزها از خانهام بیرون میآیم، سر کلاسهایم مینشینم، دوستانم را میبینم و شب، وقتیکه هوا تاریک شده به خانه برمیگردم. من چه میفهمم حضور داعش در یک کشور یعنی چه؟ من چه میدانم هرلحظه منتظر مرگ بودن یعنی چه؟ من هنوز هم آنطور که باید قدر شما و سلیمانیهای دیگر را نمیدانم. من هنوز هم شما را نمیشناسم. من فقط در این حد میدانم که شما اجازه ندادید من معنی خیلی از این چیزها را بفهمم. شما اجازه ندادید من سایه ترس دائمی را داشته باشم. خدا به ما توان بدهد همچون شما دیگر ترسهای اینگونه را از بین ببریم، شما مسیر رسیدن به قله را برای ما هموار و راحت کردید.
پریشان نویسیهای ما را به ثابتقدمی خودتان ببخشید. این روزها یک یار دیگر از یاران شما را از دست دادیم. سید رضی هم پیش شما آمد. این روزها شاهد نسلکشی در سرزمین سبز فلسطین هستیم. درختان زیتونش سرخ از خون شدند. حال و احوالمان پریشان است که پریشان مینویسیم. دیدن کودکان شهید، خانوادههایی که همه باهم به شهادت رسیدند، خانههایی که ویران شدند، لباسهای قشنگی که به خاکوخون آلودهاند تمام هوش و حواسمان را پرت کرده است. دیدن حمایت مجموعههای حامی صلحِ مصلحتی از اسرائیل متعجبمان کرده. هواداری کمپانی دیزنی از کشتار کودکان فلسطین برای ما سنگین بوده است. به دیدن انتهای جنایت عادت نداریم؛ جنایت و بدفکری دیده بودیم ولی نه اینقدر !!!
جرئت و تواناییهای ما در حد همین قلم بالا گرفتن است. در حد نوشتن و خواندن و کشیدن. شما شفاعت ما را پیش سرلشکرمان بکنید. شما برای امام حسین علیهالسلام از حال و احوال ما روایت کنید بلکه سربازی ما را هم بپذیرند. شما که در دیوان عدل الهی ذخیرهای ارزشمند دارید شافع ما باشید. ما فرزندان شماییم، این علم زمین نمیافتد، ما همه از نسل سلمانیم، هوایمان را داشته باشید و برای عاقبتبهخیر شدنمان دعا کنید.
دلنوشته فاطمه شیرغلامی دانشجوی کارشناسی رشته ارتباطتصویری
نظر خود را بنویسید